نویسنده: زهرا ابراهیمیزاده *
چکیده:
هدف در این بررسی این است که دو اندیشه هابرماس را بیان کنیم. ابتدا در مورد تعریف مشروعیت از دیدگاه هابرماس، سپس بیان منابع مشروعیت که در اینجا پنج مورد به عنوان منابع مشروعیت قید گردیده است. بعد بررسی عقلانیت از نظر هابرماس بیان میشود. همچنین مسألهی بحران مشروعیت از دیدگاه هابرماس میگوییم. بررسی دیدگاههای هابرماس درباره مارکس میباشد که دراین میان به بیان نظریه کنش ارتباطی وی نیز میپردازیم. سپس قضیهی اساسی عقلانیت در کار هابرماس را بیان میکنیم. دراین چکیده یک بیان اجمالی جهت تعیین چارچوب کلی ذکر گردیده که جزئیات بیشتر را در مقدمه خواهیم گفت.
واژگان کلیدی:
مشروعیت، منابع مشروعیت، بحران مشروعیت، عقلانیت و کنش ارتباطی
مقدمه:
ابتدا به تعریف مشروعیت میپردازیم بعد اعتقاد هابرماس در ذکر منابع مشروعیت که عبارتند از: عقلانیت، سنت، دانش تجربی، ارزشهای پایهی انسانی، منابع مادی هر کدام از اینها را توضیح میدهیم. در مرحله بعد بحران مشروعیت بیان میشود و سپس عقلانیت را بیان میکنیم، همچنین دیدگاههای هابرماس در مورد مارکس که به مقایسه میپردازیم و نظریه کنش ارتباطی هابرماس در آخر بیان میگردد.
1- مشروعیت از دیدگاه هابرماس
مشروعیت به معنای تأیید و به رسمیت شناختن شایستگی یک نظام سیاسی است. برداشت هابرماس به زعم هولاپ چنین است: هابرماس معمولاً بـه مشروعیت در جوامع معاصر از دیدگاه دخالت دولت در اقتصاد مینگرد. هابرماس حوزههای علوم طبیعی، اخلاق و سیاست را به ترتیب برحسب ادراک جهان عینی و ارتباط در جهان اجتماعی تعریف و از یکدیگر جدا میکند.
2- منابع مشروعیت:
1-2) عقلانیت: مشروعیت قدرتها و نظامهای اجتماعی اگرچه در مراحل آغازین شکلگیری، مستند به منبع عقلی نباشد ولی در طول زمان چارهای به جز استناد به منبع عقلی ندارد و در حقیقت عقلانیت و یا بــه تعبیر دیگر ادله عقلی و اقناع عقلانی همواره منبعی ضروری و پایدار برای ایجاد مشروعیت قدرتها و نظامهای اجتماعی موجود و مستقر تلقی میشوند و هیچ قــدرت و نظام اجتماعی مشروعیت خود را بی نیاز از استناد به عقلانیت نمیبیند.
2-2) سنت: در بسیاری از جــوامع سنت منبعی مهم و قوی در تولید مشروعیت بـــرای بسیاری از قدرتها و نظامهای اجتماعی بوده و هست اگرچه در قرون اخیر جوامع جدید غرب «قرارداد اجتماعی» و«توافق عمومی» را به تدریج جایگزین سنت و دین نمودهاند؛ اما هنوز هم سنتها تأثیری جدی بر مشروعیت قدرتها دارند.
2-3) دانش تجربی: امروزه هر قدرت و نظام اجتماعی که نتواند مبنا و ریشه خود را به نوعی مستند به تحقیقات و کشفیات علوم تجربی بنماید، کمابیش با بحران مشروعیت مواجه میشود و باور عمومی نسبت به اعتبار آن سست میشود.
2-4) ارزشهای پایهی انسانی: برخلاف تصویر«نسبیگرایانه» از ارزشهای انسانی، به نظر میرسد که فطرت، وجدان و عقل انسانها هیچگونه تردید و خدشهای در اصل وجود چنین اصولی ندارد و از همینرو است که قدرتها و نظامها برای ایجاد باور به اعتبار و درستی الزامات، تعهدات و ضوابطشان، میکوشند که خود را پیشگام پاسداری از ارزشهای پایهی انسانی معرفی کنند و با متهم کردن دیگران به تضعیف این ارزشها، کفهی مشروعیت خود را در مقابل آنان سنگینتر نمایند.
2-5) منابع مادی: فلسفه اومانیسم، فلسفه اصالت فرد و فلسفه اصالت سود هریک به گونهای، تحولات اجتماعی کشورهای مغربزمین را در قرن بیستم تحت تأثیر مستقیم خود قرار دادند و در نهایت سود، نفع و لذت مادی انسانها از حیات این جهانیاشان را در صدر اولویت ارزشهای انسانی این جوامع قرار دادند.
3- بحران مشروعیت از دیدگاه هابرماس:
از دیدگاه هابرماس جوامع سرمایهداری به شدت در معرض بحران مشروعیت قرار دارند و این تهدید وجود دارد که توده مردم از وفاداری خود دست بشویند و دیگر انگیزهای برای ادامه حیات با آن نداشته باشند. هابرماس منشأ اصلی بروز بحران را به تناقضهای طبقاتی مربوط میکند. اینکه دولت مجبور است منافع طبقه بخصوصی (سرمایهدارها) و در عین حال وفاداری طبقه دیگر(توده مردم) را تحمیل کند. به اعتقاد هابرمـــاس مشروعیت به معنای آن است که دلایل و استدلالهای مناسب و مقتضی برای اثبات داعیهی صحت و بـــرحق بودن یک نظم سیاسی وجود دارد. بـه عبارت دیگر هرگاه نظم سیاسی بتواند استدلالهای مناسبی دال بر اثبات اداعای خود مبنی بر اینکه اولا نظمی صحیح و عادلانه به رسمیت شناخته شود، اقامه نماید. در آن صورت نظم سیاسی مشروعی بوده و از مشروعیت برخوردار خواهد بود. بنابراین هر نظم مشروع شایسته به رسمیت شناختن است.
4- کنش ارتباطی:
هابرماس میگوید من تمایز میان کار و کنش متقابل را نقطه شروع بررسیام قرار میدهم. او آمادگی بسیاری برای اصطلاحهایی چون کنش معقول و هدفدار (کار) و کنش ارتباطی (کنش متقابل) دارد. هابرماس تحت عنوان کنش معقول و هدفدار میان کنش وسیلهای و کنش استراتژیک تمایز قائل میشود. این هر دو کنش به تعقیب حساب شده منفعت شخصی راجعند. کنش وسیلهای به کنشگر واحدی راجع است که به گونهای معقولانه و حسابگرانه مناسبترین وسایل را برای رسیدن به یک هدف برمیگزیند. کنش استراتژیک بـــه عمل دو یا چند راجع است که در تعقیب یک هدف کنش معقولانه و هدفدارشان را هماهنگ میکنند. هدف هر دو کنش وسیلهای و استراتژیک چیرگی وسیلهای است. هابرماس بیشتر از همه به کنش ارتباطی علاقهمند است درحالی که هدف کنش معقولانه دستیابی به یک هدف است غایت کنش ارتباطی دستیابی به تفاهم ارتباطی است. آشکار است یکی از عناصر مهم کنش ارتباطی عنصر گفتار است اما یک چنین کنش گستردهتر از آن است که تنها اعمال گفتاری یا معادلهای غیرشفاهی آنرا در برگیرد. نقطه جدایی هابرماس از مارکس این است که او میکوشد که کنش ارتباطی و نه کنش معقول و هدفدار بارزترین و فراگیرترین پدیده بشری است همین کنش است که بنیاد سراسر زندگی اجتماعی و فرهنگی و نیز همه علوم انسانی را تشکیل میدهد. درحالی که مارکس بر کار تأکید داشت هابرماس به تأکید بر ارتباط روآورده بود. مارکس نه تنها بر کار تأکید میکرد؛ بلکه کار آزاد و خلاقانه را به عنوان مبنایی برای تحلیل انتقادی کار در دورههای گوناگون به ویژه دوره سرمایهداری قرار داد. هابرماس نیز بر کارش مبنایی دارد اما مبنایش بیشتر در قلمرو کنش ارتباطی است تا کنش معقول و هدفدار. مبنای هابرماس ارتباط تحریفنشده و بدون اجبار است او بر پایه این مبنا میتواند ارتباط تحریفنشده را مورد تحلیل انتقادی قرار دهد؛ همچنانکه مارکس ساختارهای اجتماعی تحریف کار را مورد بررسی قرار داده بود. هابرماس نیز بـــه آن ساختارهای اجتماعی دارد که ارتباط را تحریف میکنند. مارکس و هابرماس با آنکه مبناهای متفاوتی را برای کارشان اتخاذ کردند، اما به هر روی هر دوی آنها مبنایی برای کارشان دارند و همین به آنها اجازه میدهد که از نسبیاندیشی بگریزند و داوریهایی درباره پدیدههای گوناگون تاریخی به عمل آورند. مبنای جامعه آرمانی هابرماس مانند جامعه آرمانی مارکس در جهان معاصر وجود دارد. به نظر مارکس عناصر انسان بودن را در جامعه سرمایهداری میتوان یافت. به نظر هابرماس نیز عناصر ارتباط تحریفنشده را میتوان در هر نوع عمل ارتباطی معاصر پیدا کرد.
هابرماس مانند نظریهپردازان انتقادی دیگر به فروید رو میآورد و میان آنچه که روانکاوان در سطح فردی انجام میدهند و آنچه خود او انجام دادنش را در سطح اجتماعی ضروری میداند تفاوتهای بسیاری میبیند. هابرماس روانکاوی را یک نوع نظریه ارتباط تحریفشده میانگارد که میخواهد افراد را بــه یک نوع ارتباط تحریفنشده سوق دهد. یک روانکاو میخواهد سرچشمه تحریفها را در ارتباط فردی، یعنی موانع ارتباط سرکوبشده را پیدا کند. روانکاوان به فرد کمک میکنند تا از طریق بازاندیشی بر این موانع فایق آید. به همینسان یک نظریهپرداز انتقادی میکوشد تا از طریق نقد درمانی یعنی«یک نوع برهان که در خدمت توضیح خودفریبی منظم است» به عموم مردم کمک کندتا بر موانع اجتماعی ارتباط تحریفنشده چیرگی یابند. پس میان روانکاوی و نظریه انتقادی تقارنی وجود دارد؛ ولی بسیاری از منتقدان این تقارن را ناموجه میدانند. یک روانکاو بیمارش را به همانسان درمان میکند که یک منتقد اجتماعی به گروههای سرکوبشده جامعه یاری میرساند. هابرماس بیشتر از همه به کنش ارتباطی علاقهمند است که طی آن، کنشهای افراد درگیر نه از طریق حسابگریهای خودخواهانه موفقیت بلکه از طریق کنشهای تفاهمآمیز هماهنگ میشود. افراد دخیل در کنش ارتباطی اساساً دربند موفقیت شخصیاشان نیستند؛ بلکه هدفهایشان را در شرایطی تعقیب میکنند که بتوانند برنامه کنشیاشان را بر مبنای تعریفهایی از موقیت مشترک هماهنگ سازند.
5- عقلانیت:
در این قضیه هابرماس نه تنها تحت تأثیر مارکس بلکه زیر نفوذ «ماکس وبر» نیز قرار دارد تمایزی که هابرماس در کارش درباره عقلانیت میان کنش معقول و هدفدار و کنش ارتباطی قایل میشود؛ بسیار مهم است. او در بشتر آثار پیشین خود، بر عقلانیت مربوط به کنش معقول و هدفدار تأکید میکرد. همان عقلانیتی که موجب رشد نیروهای تولیدی و افزایش نظارت فنی بر زندگی شده است؛ همین نوع عقلانیت مربوط به کنش معقول و هدفدار مطرح است. در واقع به نظر هابرماس، راهحل مسأله عقلانیت کنش معقول و هدفدار در عقلانیت کنش ارتباطی نهفته است. عقلانیت کنش ارتباطی به ارتباط رها از سلطه و ارتباط آزاد و باز میانجامد. عقلانیت در اینجا مستلزم رهاسازی و «رفع محدودیتهای ارتباط» است. این همان جایی است که کار پیشگفته هابرماس راجع به مشروعسازیها و از آن کلیتر، ایدئولوژی، مطرح میشود. این دو عامل علتهای اصلی ارتباط تحریف شدهاند؛ اگر که خواسته باشیم ارتباط باز و آزادی داشته باشیم، باید این علتها را از میان برداریم. یک چنین عقلانیت، سرکوبگری هنجاربخش و خشکاندیشی را در سطح هنجارهای اجتماعی کاهش میدهد و انعطافپذیری و بازاندیشی فردی را میافزاید. نقطه پایان فراگرد تکاملی مورد نطر هابرماس یک جامعه عقلانی است. در اینجا عقلانیت به معنای از میان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف میکند، اما به معنای کلیتر نظامی ارتباطی است که در آن افکار آزادانه ارائه میشوند و در برابر انتقاد حق دفاع دارند طی این نوع استدلال توافق غیرتحمیلی توسعه مییابد. برای فهم این قضیه باید نظریه ارتباطی هابرماس را بیشتر توضیح دهیم. هابرماس میان کنش ارتباطی و مباحثه تمایز قائل میشود. درحالی که منش ارتباطی در زندگی روزمره پیش میآید مباحثه صورتی از ارتباط است که از زمینه تجربه و عمل جدا شده و ساختارش به ما اطمینان میدهد که اعتبار ادعاها، توصیهها و یا هشدارهای تخطیناپذیر، همان موضوع اصلی بحث را تشکیل میدهند. بحثگنندگان موضوعهای بحث و نوشتهها، مگر به منظور محکزدن اعتبار داعیههای مورد بحث، هیچ محدودیتی نباید داشته باشند. هیچ نیرویی بجز قدرت استدلال بهتر نباید به کار گرفته شود و هیچ انگیزهای مگر انگیزه جستجوی همیارانه حقیقت، نباید در میان باشد.
نتیجهگیری:
هابرماس در چهارچوب سنت نظریه انتقادی نظریهای مختص به خود را مطرح کرده است. گرچه نظریه هایرماس کلاً در چهارچوب نظریه انتقادی و از آن هم بیشتر در سنتهای مارکسیستی باقی میماند، اما چندین عنصر کاملاً متمایزازاین چهارچوبها را نیز در برمیدارد. وانگهی، نظریه هابرماس همچنان در حال تحول است و در کار اخیرش در جهتهای جالب و تازهای افتاده است که تمایز آنرا از نظریه انتقادی و ماکسیستی باز هم بیشتر ساخته است. هابرماس آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت است اما در مواردی با آنها همرأی نیست. هابرماس اشکال نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت افزوده است و به هیچ وجه بدبینی فرانکفورتیها را نسبت به خرد ابزاری ندارد. او به خرد رهاییبخش و بهترشدن زندگی مردم معتقد است.
منابع:
1- ریتزر، جورج، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمهی محسن ثلاثی، تهران، انتشارات فرهنگی علمی، 1381.
2- کوزر، لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمهی محسن ثلاثی، تهران انتشارات فرهنگی علمی، 1382.
3- نظریهی هابرماس بر روی شبکهی اینترنت.
4- دموکراسی و حقوق انسانی از نطر هابرماس سایت ویکییدیای فارسی.
*دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرم
نظرات
دیدگاه اجتماعی یورگن هابرماس سوره علق را به ذهن متبادر می کند . اولین آیات نازله قرآن اشاره به خلق انسان از مایعی به شدت چسبناک است که اغلب یه خون بسته و یا زالو تعبیر شده است . حال آنکه میتواند ظریفترین مصداقش روابط غیر قابل کتمان انسانها با همدیگر باشد . اگر ازدواجی صورت گرفته خانواده ای تشکیل می شود ، خاندانی شکل می گیرد ، قبایل ، طوایف ، اقوام و شعوب پدیدار می گردند باعثشان همین پیوندی است که در کنه بشر تعبیه شده وهر عملی بر خلاف این نهاد فطری محکوم به شکست خواهد بود .<br /> این وابستگی ، در درحه اول ، انگبزه ارتباط آدمیان با خالق این نظام بوده و همان است که صلوة ( نماز ) نام دارد . پروردگار عالم از باب رحمت بی مثالش با انسان تماس گرفته و طرق رستگاری از نتایج نامطلوب اعمال ناشایستش را نشان می دهد وتأکید می فرماید که دراین مورد اکراهی نیست . باعنایت به گفتمان « لااکراه فی الدّین » هیچ نوع جبر و زوری در کنش های اجتماعی وجاهت و مشروعیت نمی تواند داشته باشد . در مدینه نبوی همه امور شهر بر اساس شوری پیش می رفته واسوه پیامبر ( ص ) برای مسلمین واجب الاتباع و در سطح جهان فعلی هم شایان قبول است . <br />